نیروانا انگشت پاشو خورد.
نیروانا گلی عزیز ترینم شما خیلی دوست داشتنی و باهوشی. دختر نازم دقیقا از 4 ماهگی به بعد اسمت رو می شناسی . ما امتحان کردیم کلمه دیوار رو چند بار گفتیم اما بر نگشتی اما وقتی گفتیم نیروانا شما بر میگردی و می خندی. وقتی بابایی از سر کار میاد براش می خندی چند روز پیش بابایی وقتی در رو باز کرد تو شیر میخوری و به من گفت ساکت باشم تا تو رو صدا کنه. بابایی هم صدات کرد نیروانا شما شیر رو ول کردی و گشتی تو خونه و بابا رو دیدی و باهاش خندیدی. عزیز مامانی دو روز غر میزنی و لابلای غر زدن هات آما گفتی و روز بعدش عمه َبا فتحه َ گفتی ولی شما عمه نداری خانومی. دو شب هست که شما یک ساعت یکبار با گریه بیدار میشی و یه ذره شیر میخوری و ...